1392
می خوام نبودنم تو این مدت رو حسابی جبران کنم...... اینقدر که هنوز یک ساعت از آغاز سال 1392 نگذشته دارم برات می نویسم.امسال سال تحویل خیلی خوبی داشتیم و همش مشغول عکس گرفتن با سفره هفت سین و وروجک بازیهای تو بودیم.....الانم تو و بابایی رفتید بخوابید تا عصری دید و بازدیدها رو از خونه مامان جونی شروع کنیم و منم اینجام..... بابایی خیلی تخصصی تو سوپرایز کردن نداره و همیشه همه چی رو زودتر می خره و تحویل میده.امسالم کلی برات خرید کرد از لباس گرفته تا اسباب بازی.اما من می خواستم سال تحویل یه چیزی بهت به عنوان عیدی بدم چون بقیه چیزها رو همش رو دیده بودی.با اینکه اخر سال سرم خیلی شلوغ بود اما یه روز که با خاله مریم رفتیم خرید روبان برای سبزه سال ن...